جدول جو
جدول جو

معنی ارث بردن - جستجوی لغت در جدول جو

ارث بردن
وارث شدن میراث بردن ارث کسی را صاحب شدن
تصویری از ارث بردن
تصویر ارث بردن
فرهنگ لغت هوشیار
ارث بردن
Inherit
تصویری از ارث بردن
تصویر ارث بردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ارث بردن
наследовать
دیکشنری فارسی به روسی
ارث بردن
erben
دیکشنری فارسی به آلمانی
ارث بردن
успадковувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ارث بردن
dziedziczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
ارث بردن
继承
دیکشنری فارسی به چینی
ارث بردن
herdar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ارث بردن
ereditare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ارث بردن
heredar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ارث بردن
hériter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ارث بردن
erven
دیکشنری فارسی به هلندی
ارث بردن
รับมรดก
دیکشنری فارسی به تایلندی
ارث بردن
mewarisi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ارث بردن
ديكتاتوريٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
ارث بردن
वारिस होना
دیکشنری فارسی به هندی
ارث بردن
לרשת
دیکشنری فارسی به عبری
ارث بردن
相続する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ارث بردن
상속하다
دیکشنری فارسی به کره ای
ارث بردن
miras almak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ارث بردن
kurithi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ارث بردن
উত্তরাধিকারী হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
ارث بردن
وراثت میں آنا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجر بردن
تصویر اجر بردن
پاداش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثر کردن
تصویر اثر کردن
تاثیر بجای نهادن کارگر شدن موء ثر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثر کردن
تصویر اثر کردن
هناییدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترا بردن
تصویر ترا بردن
منتقل ساختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرو بردن
تصویر فرو بردن
بلعیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
حمل کردن بار بار را از جایی بجایی نقل کردن، رنج کشیدن تحمل مشقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
برفتار آوردن، تحریک کردن، همراهی کردن، فهمیدن (مطلبی و مانند آن را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرو بردن
تصویر گرو بردن
پیروز شدن در مسابقه یا شرط و قمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو بردن
تصویر فرو بردن
پایین بردن، به پایین بردن، بلعیدن، غرق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار بردن
تصویر بار بردن
بردن بار از جایی به جای دیگر، به پشت کشیدن بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه بردن
تصویر راه بردن
دست کودک یا شخص بیمار و علیل را گرفتن و او را گردش دادن، کودک را در بغل گرفتن و گردش دادن، به رفتار در آوردن، راه جستن و راه یافتن و پی بردن به جایی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا بردن
تصویر فرا بردن
پیش بردن، جلو بردن، کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان رساندن
فرهنگ فارسی عمید